زبان بستدن. [ زَ ب ِ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از خاموش گردانیدن است. ( آنندراج ) :
نخست از من زبان بستد که طفل اندر نوآموزی
چو نایش بی زبان باید نه چون بربط زبان دانش.
نخست از من زبان بستد که طفل اندر نوآموزی
چو نایش بی زبان باید نه چون بربط زبان دانش.
خاقانی.
رجوع به زبان ستدن شود.