زبالی . [ زَ ] (ص نسبی ) نسبت است به مردی موسوم به زباله و یا موضعی بدین نام . (از انساب سمعانی ).
زبالی
لغت نامه دهخدا
زبالی . [ زُ ] (اِخ ) مالک بن حویرث بن اشیم لیثی صحابی است و وفادة دارد و در 47 هَ . ق . درگذشته است . بنابراین ، سخن صاغانی که «زبالی از اصحاب حدیث است » جای تأمل است . (تاج العروس ). سمعانی آرد: مالک مکنی به ابوسلیمان بن حویرث بن اشم بن زبالةبن حشیش بن ... سعدبن لیث . صحبت (رسول اﷲ ص )را درک کرد. خلیفةبن خیاط از او یاد کرده و در باره ٔ نسب او گوید: حشیش بفتح حاء. (از انساب سمعانی ).
لا تأمننن زبالیا بذمته
اذا تقنع ثوب الغدر وائتزرا.
زبالی. [ زُ ] ( اِخ ) جعفربن محمد. محدث است. ( منتهی الارب ). جعفربن محمد محدث. از ابوعاصم نبیل نقل حدیث کرده است. ( تاج العروس ).
زبالی. [ زُ ] ( اِخ ) حسان. محدث است و از زیدبن حباب روایت دارد. ( تاج العروس ).
زبالی. [ زُ ] ( اِخ ) مالک بن حویرث بن اشیم لیثی صحابی است و وفادة دارد و در 47 هَ. ق. درگذشته است. بنابراین ، سخن صاغانی که «زبالی از اصحاب حدیث است » جای تأمل است. ( تاج العروس ). سمعانی آرد: مالک مکنی به ابوسلیمان بن حویرث بن اشم بن زبالةبن حشیش بن... سعدبن لیث. صحبت ( رسول اﷲ ص )را درک کرد. خلیفةبن خیاط از او یاد کرده و در باره نسب او گوید: حشیش بفتح حاء. ( از انساب سمعانی ).
زبالی. [ زُ ] ( اِخ ) محمد مکنی به ابواحمدبن عبداﷲبن زبیر است. یحیی بن معین گوید: «او را اهل بغداد زبیر نام دادند» بنابراین ممکن است او منسوب به منزل زباله باشد. ( از انساب سمعانی ).
زبالی. [ زُ ] ( اِخ ) محمدبن حسن بن عیاش را زبالی بضم زاء نیز ضبط کرده اند. ( تاج العروس ). رجوع به انساب سمعانی و معجم البلدان و زبالی شود.
زبالی. [ زَ ] ( ص نسبی ) نسبت است به مردی موسوم به زباله و یا موضعی بدین نام. ( از انساب سمعانی ).
زبالی. [ زَ ] ( اِخ ) عبدالعزیزبن محمدبن زباله. اهل مدینه و منسوب است به جدش زبالة. وی احادیثی مفصل از ثقات راویان مدینه نقل کرده است ولی روایاتش مورد استناد نیست زیرا مبتنی بر تخیلات و تصورات او است. ( از انساب سمعانی ).
زبالی. [ زَ ] ( اِخ ) محمدبن حسن. محدث است. ( منتهی الارب ). محمدبن حسن بن ابی الحسن بن زباله مخزومی مدنی. محدث ، از مالک و دراوردی نقل حدیث کند و اهل عراق از او روایت کنند. ابن معین و ابوداود درباره ٔاو سخن گفته اند و رشاطی گوید: ناچیز و غیر قابل اعتماد است ، زبیربن بکار و ابوخیثمة نیز از او روایت دارند. ( تاج العروس ). سمعانی آرد: ابومحمدبن حسن بن ابی الحسن بن زباله مخزومی از مدینه است و از مالک و دراوردی نقل حدیث کند و ابوخیثمه و اهل عراق از او حدیث نقل کنند. یحیی بن معین میگفت : ابن زباله مدینی ثقه نیست و احادیث را سرقت میکند. ( از انساب سمعانی ).
زبالی . [ زَ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن محمدبن زباله . اهل مدینه و منسوب است به جدش زبالة. وی احادیثی مفصل از ثقات راویان مدینه نقل کرده است ولی روایاتش مورد استناد نیست زیرا مبتنی بر تخیلات و تصورات او است . (از انساب سمعانی ).
زبالی . [ زَ ] (اِخ ) محمدبن حسن . محدث است . (منتهی الارب ). محمدبن حسن بن ابی الحسن بن زباله ٔ مخزومی مدنی . محدث ، از مالک و دراوردی نقل حدیث کند و اهل عراق از او روایت کنند. ابن معین و ابوداود درباره ٔاو سخن گفته اند و رشاطی گوید: ناچیز و غیر قابل اعتماد است ، زبیربن بکار و ابوخیثمة نیز از او روایت دارند. (تاج العروس ). سمعانی آرد: ابومحمدبن حسن بن ابی الحسن بن زباله ٔ مخزومی از مدینه است و از مالک و دراوردی نقل حدیث کند و ابوخیثمه و اهل عراق از او حدیث نقل کنند. یحیی بن معین میگفت : ابن زباله ٔ مدینی ثقه نیست و احادیث را سرقت میکند. (از انساب سمعانی ).
زبالی . [ زَ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن عیاش و منسوب است به زباله که موضعی است و خطیب او را زبالی (بضم راء) و ابومسعود بجلی زبالی (بفتح زاء) ضبط کرده و برخی او را منسوب به زَبالَه یکی از اجدادش دانسته اند. (تاج العروس ). سمعانی آرد: گمان میکنم یکی از اجداد او «محمدبن حسن بن عیاش » موسوم بزباله بوده و زبالی نسبت است بدو. ابومسعود احمدبن محمد بجلی آن را بفتح ضبط کرده واحمدبن ثابت گوید: زبالی از قاسم بن ضحاک بن فضل بن مختاربن فلفل بن زیاد مولی عمروبن حرث روایت دارد و ابوالعباس احمدبن محمدبن عقده ٔ حافظ گوید: از جمله احادیث او حدیث محمدبن حنفیه است از علی (ع ): لیس منا من لم یرحم صغیرنا. و خطیب در موثق گوید: محمدبن حسن بن عیاش زبالی است (بضم زاء). (انساب سمعانی ). یاقوت آرد: ابوبکر محمدبن حسن بن عیاش زبالی منسوب است بزباله (منزلی میان کوفه و مکه ) او از عیاض بن اشرس نقل حدیث کرده و ابوالعباس احمدبن محمدبن سعیدبن عقده از اوروایت دارد. (از معجم البلدان ). رجوع بزبالی شود.
زبالی . [ زُ ] (اِخ ) جعفربن محمد. محدث است . (منتهی الارب ). جعفربن محمد محدث . از ابوعاصم نبیل نقل حدیث کرده است . (تاج العروس ).
زبالی . [ زُ ] (اِخ ) حسان . محدث است و از زیدبن حباب روایت دارد. (تاج العروس ).
زبالی . [ زُ ] (اِخ ) محمد مکنی به ابواحمدبن عبداﷲبن زبیر است . یحیی بن معین گوید: «او را اهل بغداد زبیر نام دادند» بنابراین ممکن است او منسوب به منزل زباله باشد. (از انساب سمعانی ).
زبالی . [ زُ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن عیاش را زبالی بضم زاء نیز ضبط کرده اند. (تاج العروس ). رجوع به انساب سمعانی و معجم البلدان و زبالی شود.
لا تأمننن زبالیا بذمته
اذا تقنع ثوب الغدر وائتزرا.
(تاج العروس ).