کلمه جو
صفحه اصلی

زباره

لغت نامه دهخدا

زبارة. [ زَ رَ ] (ع مص ) ضخیم شدن (چاق شدن ) گوسپند. (اقرب الموارد) (تاج العروس ).


زبارة. [ زُ رَ ] (ع اِ) خوصه که از هسته بیرون آید. (اقرب الموارد) (تاج العروس ).


( زبارة ) زبارة. [ زَ رَ ] ( ع مص ) ضخیم شدن ( چاق شدن ) گوسپند. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ).

زبارة. [ زُ رَ ] ( ع اِ ) خوصه که از هسته بیرون آید. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ).

زبارة. [ زُ رَ ] ( اِخ ) بطنی است بزرگ و از آن بطن است ابوعلی محمدبن احمدبن محمد،بزرگ علویان در خراسان و برادرزاده اش ابومحمد یحیی بن محمدبن احمد که فرید عصر خویش بود. ( تاج العروس ).

زبارة. [ زُ رَ ] ( اِخ ) لقب محمدبن عبداﷲبن حسن بن علی بن حسین علوی است. او از آن روی زباره نام گرفت که هرگاه خشم میگرفت میگفتند: زبر الاسد. ( تاج العروس ). زبارة لقب محمدبن عبداﷲبن حسن بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب مکنی به ابوالحسن است ، و بطنی بزرگ از سادات علوی بدان منسوب است. درباره وجه اشتهار او به زبارة، زاهربن طاهر در نیشابور از ابوبکر حیری حافظ نقل کرده که : از ابوعلی علوی در محفلی سؤال شد که از چه رو شما «بنی زبارة» لقب یافته اید او در پاسخ گفت : جد من ابوالحسن محمدبن عبداﷲ که در مدینه میزیست بسیار شجاع و شدید الغضب بود. و هر گاه برکسی خشم میگرفت همسایگانش میگفتند: قد زبرالاسد، از این روی زباره لقب یافت. ( از انساب سمعانی ). و رجوع به زباری شود.

زبارة. [ زُ رَ ] (اِخ ) بطنی است بزرگ و از آن بطن است ابوعلی محمدبن احمدبن محمد،بزرگ علویان در خراسان و برادرزاده اش ابومحمد یحیی بن محمدبن احمد که فرید عصر خویش بود. (تاج العروس ).


زبارة. [ زُ رَ ] (اِخ ) لقب محمدبن عبداﷲبن حسن بن علی بن حسین علوی است . او از آن روی زباره نام گرفت که هرگاه خشم میگرفت میگفتند: زبر الاسد. (تاج العروس ). زبارة لقب محمدبن عبداﷲبن حسن بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب مکنی به ابوالحسن است ، و بطنی بزرگ از سادات علوی بدان منسوب است . درباره ٔ وجه اشتهار او به زبارة، زاهربن طاهر در نیشابور از ابوبکر حیری حافظ نقل کرده که : از ابوعلی علوی در محفلی سؤال شد که از چه رو شما «بنی زبارة» لقب یافته اید او در پاسخ گفت : جد من ابوالحسن محمدبن عبداﷲ که در مدینه میزیست بسیار شجاع و شدید الغضب بود. و هر گاه برکسی خشم میگرفت همسایگانش میگفتند: قد زبرالاسد، از این روی زباره لقب یافت . (از انساب سمعانی ). و رجوع به زباری شود.


دانشنامه عمومی

زباره روستایی است از توابعِ بخش مرکزی شهرستان کنگان واقع در شهرستان کنگان استان بوشهر در جنوبِ ایران.
محمد صدیق، عبدالرزاق، «صهوة الفارس فی تاریخ عرب فارس» ، چاپ اول، شارجه: چاپ خانه المعارف، ۱۹۹۳ میلادی به (عربی).


کلمات دیگر: