هجو گو و هجو کنان
زبان بران
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زبان بران. [ زَ ب ُ ]( اِ مرکب ) جمع زبان بر و به همان معانی :
زبان بران زمانه بگشتن اند مگوی
که در زمانه منم همزبان خاقانی.
زبان بران هجاگو زبان بریده شود
جهان ز بدزبانی او میشوند آسوده.
زبان بران زمانه بگشتن اند مگوی
که در زمانه منم همزبان خاقانی.
خاقانی.
رجوع به زبان بر شود. || ( نف مرکب ) هجوگو و هجوکنان. ( ناظم الاطباء ). هجاگوی و یاوه طراز. ( فرهنگ شعوری ج 2 ورق 48 ص 2 ) : زبان بران هجاگو زبان بریده شود
جهان ز بدزبانی او میشوند آسوده.
ابوالمعانی ( از فرهنگ شعوری ).
|| ( حامص مرکب ) در تداول زنان ، مگر زبان بران است ؛ همه کس حق دارد که مقصود خود را بزبان آرد.کلمات دیگر: