کلمه جو
صفحه اصلی

ساعت تا ساعت

فرهنگ فارسی

از ساعتی بساعتی

لغت نامه دهخدا

ساعت تا ساعت. [ ع َ ع َ ] ( ق مرکب ) از ساعتی بساعتی. از این ساعت به آن ساعت. ساعت به ساعت. ساعت ساعت : ششم آنکه از خداوند سبحانه و تعالی نومید نیستم که ساعت تا ساعت فرج دهد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 341 ). همگان را باز نباید گشت که ساعت تا ساعت خبر دیگر رسد که بر راه سواران مرتب اند. ( ایضاً ص 492 ).

پیشنهاد کاربران

به زودی، الساعه، عنقریب. �دریغ ندارم، امّا مدّت گیرد و ساعت تا ساعت صیّادان بیایند و فرصت فایت شود� ( کلیله و دمنه. نصرالله منشی )


کلمات دیگر: