کلمه جو
صفحه اصلی

ساغرجی

لغت نامه دهخدا

ساغرجی . [ غ َ ی ی ] (اِخ ) (شیخ زاده ٔ...) اولاد وی بسال 812 هَ . ق . در شمار سایر اکابر سمرقند هنگام طغیان امیر شیخ نورالدین و حمله ٔ وی بسمرقند آن شهر را مضبوطداشتند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 581 شود.


ساغرجی. [ غ َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به ساغرج که از قراء سغد است در پنج فرسنگی سمرقند. ( انساب سمعانی ). رجوع به ساغرج شود.

ساغرجی. [ غ َ ] ( اِخ ) احمدبن فرج بن عبدالعزیزبن ابی الهیثم ساغرجی مکنی به ابونصر فقیهی ،فاضل بود. وی بسال 574 هَ. ق. درگذشت و در گورستان جاکردیزه مدفون گردید. رجوع به انساب سمعانی شود.

ساغرجی. [ غ َ ] ( اِخ ) شیخ برهان الدین بن شیخ علاءالدین.از مشایخ تصوف و مرید شیخ نورالدین عبدالرحمن اسفراینی بود. رجوع به فهرست رساله قندیه چ تهران شود.

ساغرجی. [ غ َ ] ( اِخ ) حسن بن علی بن جبرئیل ساغرجی دهقان مکنی به ابواحمد. از محدثان است. رجوع به انساب سمعانی و حسن بن علی بن جبرئیل... در این لغت نامه شود.

ساغرجی. [ غ َ ی ی ] ( اِخ ) ( شیخ زاده ٔ... ) اولاد وی بسال 812 هَ. ق. در شمار سایر اکابر سمرقند هنگام طغیان امیر شیخ نورالدین و حمله وی بسمرقند آن شهر را مضبوطداشتند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 581 شود.

ساغرجی. [ غ َ ]( اِخ ) عباس بن الطیب ساغرجی. از محدثان است. رجوع به انساب سمعانی و عباس بن الطیب در این لغت نامه شود.

ساغرجی. [غ َ ] ( اِخ ) محمدبن حاتم بن سعد ساغرجی سغدی مکنی به ابونصر. از محدثان است. رجوع به انساب سمعانی شود.

ساغرجی. [ غ َ ] ( اِخ ) محمودبن احمدبن فرج ساغرجی مکنی به ابوالمحامد شیخ الاسلام سمرقند و مردی فاضل و عارف بود. تولد وی بسال 480 هَ. ق. بوده است. رجوع به انساب سمعانی شود.

ساغرجی. [ غ َ ] ( اِخ ) نجار ساغرجی از شاعران ملک خاقانیان و از کسانی بود که در خدمت سلطان خضربن ابراهیم [ ظاهراً درحدود 472 - 488 هَ. ق. ] صلتهای گران یافتند و تشریفهای شگرف ستدند. رجوع به چهارمقاله چ معین چ 1334 ص 91 و تعلیقات همان کتاب ص 139 شود.

ساغرجی. [ غ َ ] ( اِخ ) خواجه یحیی ساغرجی از مشایخ تصوف بوده و مزار وی بر قبرستان جاکردیزه در سمرقند است. رجوع به رساله قندیه چ تهران ص 5 شود.

ساغرجی. [ غ َ] ( اِخ ) یوسف بن بختیاربن محمد ساغرجی مکنی به ابویعقوب از علمای قرن پنجم ساکن سمرقند بود و بروز سوم صفر 502 هَ. ق. درگذشت. رجوع به انساب سمعانی شود.

ساغرجی. [ غ َ] ( اِخ ) یوسف بن صالح بن محمدبن عبیداﷲ ساغرجی خطیب است. وی بسمرقند درگذشت. رجوع به انساب سمعانی شود.

ساغرجی . [ غ َ ] (اِخ ) احمدبن فرج بن عبدالعزیزبن ابی الهیثم ساغرجی مکنی به ابونصر فقیهی ،فاضل بود. وی بسال 574 هَ . ق . درگذشت و در گورستان جاکردیزه مدفون گردید. رجوع به انساب سمعانی شود.


ساغرجی . [ غ َ ] (اِخ ) حسن بن علی بن جبرئیل ساغرجی دهقان مکنی به ابواحمد. از محدثان است . رجوع به انساب سمعانی و حسن بن علی بن جبرئیل ... در این لغت نامه شود.


ساغرجی . [ غ َ ] (اِخ ) خواجه یحیی ساغرجی از مشایخ تصوف بوده و مزار وی بر قبرستان جاکردیزه در سمرقند است . رجوع به رساله ٔ قندیه چ تهران ص 5 شود.


ساغرجی . [ غ َ ] (اِخ ) شیخ برهان الدین بن شیخ علاءالدین .از مشایخ تصوف و مرید شیخ نورالدین عبدالرحمن اسفراینی بود. رجوع به فهرست رساله ٔ قندیه چ تهران شود.


ساغرجی . [ غ َ ] (اِخ ) محمودبن احمدبن فرج ساغرجی مکنی به ابوالمحامد شیخ الاسلام سمرقند و مردی فاضل و عارف بود. تولد وی بسال 480 هَ . ق . بوده است . رجوع به انساب سمعانی شود.


ساغرجی . [ غ َ ] (اِخ ) نجار ساغرجی از شاعران ملک خاقانیان و از کسانی بود که در خدمت سلطان خضربن ابراهیم [ ظاهراً درحدود 472 - 488 هَ . ق . ] صلتهای گران یافتند و تشریفهای شگرف ستدند. رجوع به چهارمقاله چ معین چ 1334 ص 91 و تعلیقات همان کتاب ص 139 شود.


ساغرجی . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب است به ساغرج که از قراء سغد است در پنج فرسنگی سمرقند. (انساب سمعانی ). رجوع به ساغرج شود.


ساغرجی . [ غ َ ](اِخ ) عباس بن الطیب ساغرجی . از محدثان است . رجوع به انساب سمعانی و عباس بن الطیب در این لغت نامه شود.


ساغرجی . [ غ َ] (اِخ ) یوسف بن بختیاربن محمد ساغرجی مکنی به ابویعقوب از علمای قرن پنجم ساکن سمرقند بود و بروز سوم صفر 502 هَ . ق . درگذشت . رجوع به انساب سمعانی شود.


ساغرجی . [ غ َ] (اِخ ) یوسف بن صالح بن محمدبن عبیداﷲ ساغرجی خطیب است . وی بسمرقند درگذشت . رجوع به انساب سمعانی شود.


ساغرجی . [غ َ ] (اِخ ) محمدبن حاتم بن سعد ساغرجی سغدی مکنی به ابونصر. از محدثان است . رجوع به انساب سمعانی شود.



کلمات دیگر: