کلمه جو
صفحه اصلی

رزجاهی

لغت نامه دهخدا

رزجاهی. [ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب است به رزجاه که از دیه های بسطام باشد. ( از انساب سمعانی ).

رزجاهی. [ رَ ] ( اِخ ) محمدبن عبداﷲبن احمد رزجاهی شافعی ادیب بسطامی ، مکنی به ابوعمرو. وی از ابوبکر اسماعیلی و جز او روایت شنید و ابوبکر احمدبن حسین بیهقی و جز او از وی روایت دارند. رزجاهی بسال 426 هَ. ق. در بسطام درگذشت. ( از لباب الانساب ).

رزجاهی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن احمد رزجاهی شافعی ادیب بسطامی ، مکنی به ابوعمرو. وی از ابوبکر اسماعیلی و جز او روایت شنید و ابوبکر احمدبن حسین بیهقی و جز او از وی روایت دارند. رزجاهی بسال 426 هَ . ق . در بسطام درگذشت . (از لباب الانساب ).


رزجاهی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به رزجاه که از دیه های بسطام باشد. (از انساب سمعانی ).



کلمات دیگر: