( سجده آوردن ) سجده کردن . سجود
سجده اوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( سجده آوردن ) سجده آوردن. [ س َ / س ِ دَ /دِ وَ دَ ] ( مص مرکب ) سجده کردن. سجود :
صد هزاران بحر و ماهی در وجود
سجده آرد پیش آن دریای جود.
سجده آرد پیش او درسجده گاه.
بزرگوار خدایی که طبع و دستش را
همی نماز برد بحر و سجده آرد کان.
صد هزاران بحر و ماهی در وجود
سجده آرد پیش آن دریای جود.
مولوی.
او خدو انداخت بر رویی که ماه سجده آرد پیش او درسجده گاه.
مثنوی.
|| خاضع شدن. مطیع شدن : بزرگوار خدایی که طبع و دستش را
همی نماز برد بحر و سجده آرد کان.
انوری ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: