دردر
درادر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
درادر. [ دَ دِ ] (ع اِ) ج ِ دردر. رجوع به دردر شود.
درادر. [ دَ دِ ] ( ع اِ ) ج ِ دردر. رجوع به دردر شود.
درادر. [ ] ( اِ ) درختی است بزرگ با گل زرد و برگ خاردار و میوه ای چون شاخهای دفلی پررطوبت و چون برسد از آن پشه بیرون آید و بدین جهت آن را درخت پشه می گویند. ( تذکره ضریر انطاکی ص 156 ).
درادر. [ ] ( اِ ) درختی است بزرگ با گل زرد و برگ خاردار و میوه ای چون شاخهای دفلی پررطوبت و چون برسد از آن پشه بیرون آید و بدین جهت آن را درخت پشه می گویند. ( تذکره ضریر انطاکی ص 156 ).
درادر. [ ] (اِ) درختی است بزرگ با گل زرد و برگ خاردار و میوه ای چون شاخهای دفلی پررطوبت و چون برسد از آن پشه بیرون آید و بدین جهت آن را درخت پشه می گویند. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 156).
کلمات دیگر: