مساح و سیاح و مسافر کنایه از مسافر و سیاح .
زمین جسته
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زمین جسته. [ زَ ج ُ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) بمعنی زمین پیمای است که مساح و مسافر باشد. ( برهان ). کنایه از مسافر و سیاح. ( انجمن آرا ). مساح. سیاح. مسافر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زمین پیمای شود.
کلمات دیگر: