کلمه جو
صفحه اصلی

رزدان

لغت نامه دهخدا

رزدان. [ رَ ] ( اِخ ) یا روذان . نام محلی بوده در سیستان. و بنابه نوشته اصطخری ( صص 238 - 248 ) و شرح شادروان بهار در حاشیه ص 30 تاریخ سیستان باید روذان باشد. رجوع به دو مأخذ بالا شود.

رزدان. [ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان خشابر طالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش. سکنه آن 504 تن. آب آنجا از رودخانه چاف رود. محصولات عمده آن غلات و لبنیات و عسل می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

رزدان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خشابر طالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش . سکنه ٔ آن 504 تن . آب آنجا از رودخانه ٔ چاف رود. محصولات عمده ٔ آن غلات و لبنیات و عسل می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


رزدان . [ رَ ] (اِخ ) یا روذان . نام محلی بوده در سیستان . و بنابه نوشته ٔ اصطخری (صص 238 - 248) و شرح شادروان بهار در حاشیه ٔ ص 30 تاریخ سیستان باید روذان باشد. رجوع به دو مأخذ بالا شود.



کلمات دیگر: