کلمه جو
صفحه اصلی

خذام

فرهنگ فارسی

بن خالد وی از بنی عبید بن زید بن احد بن عمرو بن عوف و از منافقان و از اصحاب مسجد الضرار بود .

لغت نامه دهخدا

خذام . [ خ ِ ] (اِخ ) نام وادیی بوده است در دیار همدان . (از معجم البلدان ).


خذام . [ خ ِ ] (اِخ ) نام آبی است در دیار بنی اسد بنجد. (از معجم البلدان ).


خذام.[ خ ِ ] ( اِخ ) نام پدر خنساء است بعضی او را پسر ودیعه نام برده اند و بعضی دیگر پسر خالد. ابونعیم می گوید: کنیه او ابوودیعه است. صاحب مبسوط و بخاری از طریق خنساء روایت کردند که گفت : پدرم مرا بشوهر سپرد، در حالی که من دختری بیش نبودم. صاحب اصابه این خبر را کریه دانسته است. ( از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 106 ).

خذام. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام اسپ خیاس بن قیس بن عور است. ( از منتهی الارب ).

خذام. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام بطنی است از محارب بعربستان. ( منتهی الارب ).

خذام. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام کوچه ای بوده است به نیشابور. ( از معجم البلدان ).

خذام. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام وادیی بوده است در دیار همدان. ( از معجم البلدان ).

خذام. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام آبی است در دیار بنی اسد بنجد. ( از معجم البلدان ).

خذام. [ خ ِ ] ( اِخ ) ابن خالد، وی از بنی عبیدبن زیدبن احدبن عمروبن عوف و از منافقان و از اصحاب مسجدالضرار بود. ( از امتاع الاسماع ص 480، 472 ).

خذام . [ خ ِ ] (اِخ ) ابن خالد، وی از بنی عبیدبن زیدبن احدبن عمروبن عوف و از منافقان و از اصحاب مسجدالضرار بود. (از امتاع الاسماع ص 480، 472).


خذام . [ خ ِ ] (اِخ ) نام اسپ خیاس بن قیس بن عور است . (از منتهی الارب ).


خذام . [ خ ِ ] (اِخ ) نام بطنی است از محارب بعربستان . (منتهی الارب ).


خذام . [ خ ِ ] (اِخ ) نام کوچه ای بوده است به نیشابور. (از معجم البلدان ).


خذام .[ خ ِ ] (اِخ ) نام پدر خنساء است بعضی او را پسر ودیعه نام برده اند و بعضی دیگر پسر خالد. ابونعیم می گوید: کنیه ٔ او ابوودیعه است . صاحب مبسوط و بخاری از طریق خنساء روایت کردند که گفت : پدرم مرا بشوهر سپرد، در حالی که من دختری بیش نبودم . صاحب اصابه این خبر را کریه دانسته است . (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 106).



کلمات دیگر: