کلمه جو
صفحه اصلی

خدل

فرهنگ فارسی

پر گوشت شدن ستبر شدن

لغت نامه دهخدا

خدل. [ خ َ ] ( ع ص ) پرگوشت. ستبر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || پرگوشت ساق پا و دست. ( از متن اللغة ). منها: مخلخلها خدل ؛ جای خلخال او پرگوشت است. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). ج ، خِدال.

خدل. [ خ َ دَ ] ( ع مص ) پرگوشت شدن. ستبر شدن. ( از معجم الوسیط ). خدال. مخادلة. || پرگوشت و گرد شدن ساق پا. ( از متن اللغة ) ( ازاقرب الموارد ) ( از معجم الوسیط ) ( از منتهی الارب ).

خدل . [ خ َ ] (ع ص ) پرگوشت . ستبر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || پرگوشت ساق پا و دست . (از متن اللغة). منها: مخلخلها خدل ؛ جای خلخال او پرگوشت است . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج ، خِدال .


خدل . [ خ َ دَ ] (ع مص ) پرگوشت شدن . ستبر شدن . (از معجم الوسیط). خدال . مخادلة. || پرگوشت و گرد شدن ساق پا. (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد) (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب ).



کلمات دیگر: