( مصدر ) قیامت به پا کردن هنگامه کردن
رستخیز انگیختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رستخیز انگیختن. [ رَ ت َ / رَ اَت َ ] ( مص مرکب ) شور و غوغا ایجاد کردن :
یک شهر همی فسون و رنگ آمیزند
تا بر من و بر تو رستخیز انگیزند.
نینگیزد از خان او رستخیز.
یک شهر همی فسون و رنگ آمیزند
تا بر من و بر تو رستخیز انگیزند.
طاهر چغانی.
چرا چون پلنگان به چنگال تیزنینگیزد از خان او رستخیز.
فردوسی.
و رجوع به رستخیز و رستخیز برانگیختن و رستخیز برآوردن شود.کلمات دیگر: