شاه راه و میانه . یا نرم و آسان از هر چیزی .
سجح
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سجح. [ س َ ] ( ع مص ) بانگ کردن کبوتر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || تعریض کردن کسی را به سخن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || نرم و تابان و دراز به اعتدال و کم گوشت گردیدن رخسار. ( منتهی الارب ). نرم و سهل شدن ودراز و با اعتدال گشتن رخسار. ( از اقرب الموارد ).
سجح. [ س ُ ج ُ ] ( ع اِ ) بامهای گل اندود. || ذاتهای پاکیزه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). نفوس طیبة. ( تاج العروس ). || ( ص ) نرم و آسان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || رجل سجح ؛ حسن الخلق. ( اقرب الموارد ). روی نیکو و با اعتدال. ( منتهی الارب ).
سجح. [ س ُ ] ( ع اِ ) شاه راه ومیانه آن. یقال : خل له عن سجح الطریق ؛ ای عن وسطه.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) نرم و آسان از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
سجح. [ س ُ ج ُ ] ( ع اِ ) بامهای گل اندود. || ذاتهای پاکیزه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). نفوس طیبة. ( تاج العروس ). || ( ص ) نرم و آسان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || رجل سجح ؛ حسن الخلق. ( اقرب الموارد ). روی نیکو و با اعتدال. ( منتهی الارب ).
سجح. [ س ُ ] ( ع اِ ) شاه راه ومیانه آن. یقال : خل له عن سجح الطریق ؛ ای عن وسطه.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) نرم و آسان از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
سجح . [ س َ ] (ع مص ) بانگ کردن کبوتر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تعریض کردن کسی را به سخن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نرم و تابان و دراز به اعتدال و کم گوشت گردیدن رخسار. (منتهی الارب ). نرم و سهل شدن ودراز و با اعتدال گشتن رخسار. (از اقرب الموارد).
سجح . [ س ُ ] (ع اِ) شاه راه ومیانه ٔ آن . یقال : خل له عن سجح الطریق ؛ ای عن وسطه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) نرم و آسان از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
سجح . [ س ُ ج ُ ] (ع اِ) بامهای گل اندود. || ذاتهای پاکیزه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نفوس طیبة. (تاج العروس ). || (ص ) نرم و آسان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رجل سجح ؛ حسن الخلق . (اقرب الموارد). روی نیکو و با اعتدال . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: