ستوه ماندن عاجز شدن
سته ماندن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سته ماندن. [ س ُ ت ُه ْ دَ ] ( مص مرکب ) ستوه ماندن. عاجز شدن :
کشنده سته ماند بی پای و پی
شمارنده از رنج خون گشته خوی.
کشنده سته ماند بی پای و پی
شمارنده از رنج خون گشته خوی.
اسدی.
کلمات دیگر: