نخستین برفتار آمدن بچه شتر یا کشیدن
شرص
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شرص . [ ش ِ] (ع اِ) نزعة و آن یکسوی پیشانی است نزدیک صدغ . ج ،شِرَصَة، شِراص . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شرص. [ ش ِ] ( ع اِ ) نزعة و آن یکسوی پیشانی است نزدیک صدغ. ج ،شِرَصَة، شِراص. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شرص. [ ش َ رَ ] ( ع اِ ) بریدگی است بربینی شتر ماده یعنی بینی آن را رخنه کرده رسن مهار را در آن کنند تا ناقه مطیعتر و شتابتر باشد. || بندی است از بندهای کشتی گیران و آنچنان باشد که حریف را بر کمر خود گرفته بر زمین زنند. || درشتی زمین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شرص. [ ش َ ] ( ع اِمص ) سختی. || درشتی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شرص. [ ش َ ] ( ع مص ) نخستین برفتار آمدن بچه شتر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کشیدن. ( منتهی الارب ). جذب کردن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). || بریدن. ( منتهی الارب ). || سبقت و پیشی کردن کسی را بسخن. ( از منتهی الارب ).
شرص. [ ش َ رَ ] ( ع اِ ) بریدگی است بربینی شتر ماده یعنی بینی آن را رخنه کرده رسن مهار را در آن کنند تا ناقه مطیعتر و شتابتر باشد. || بندی است از بندهای کشتی گیران و آنچنان باشد که حریف را بر کمر خود گرفته بر زمین زنند. || درشتی زمین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شرص. [ ش َ ] ( ع اِمص ) سختی. || درشتی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شرص. [ ش َ ] ( ع مص ) نخستین برفتار آمدن بچه شتر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کشیدن. ( منتهی الارب ). جذب کردن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). || بریدن. ( منتهی الارب ). || سبقت و پیشی کردن کسی را بسخن. ( از منتهی الارب ).
شرص . [ ش َ ] (ع اِمص ) سختی . || درشتی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شرص . [ ش َ ] (ع مص ) نخستین برفتار آمدن بچه ٔ شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشیدن . (منتهی الارب ). جذب کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || بریدن . (منتهی الارب ). || سبقت و پیشی کردن کسی را بسخن . (از منتهی الارب ).
شرص . [ ش َ رَ ] (ع اِ) بریدگی است بربینی شتر ماده یعنی بینی آن را رخنه کرده رسن مهار را در آن کنند تا ناقه مطیعتر و شتابتر باشد. || بندی است از بندهای کشتی گیران و آنچنان باشد که حریف را بر کمر خود گرفته بر زمین زنند. || درشتی زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: