طول دادن گفتار یا تعبیری
دراز گزاردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دراز گزاردن. [ دِ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) طول دادن گفتار یا تعبیری.
- دراز گزاردن نماز ؛ طول دادن آن :
کلید در دوزخست آن نماز
که در چشم مردم گزاری دراز.
- دراز گزاردن نماز ؛ طول دادن آن :
کلید در دوزخست آن نماز
که در چشم مردم گزاری دراز.
سعدی.
کلمات دیگر: