نخشب ٠ و چون به ٠٠٠ که سر حد بخار است از طرف نسف رسیدم نماز خفتن شده بود ٠ و چند روز در بخارا باشیدم و به ضرورت به طرف نسف با اندوه و بار و قبض عظیم متوجه شدم ٠
نسف
فرهنگ فارسی
نخشب ٠ و چون به ٠٠٠ که سر حد بخار است از طرف نسف رسیدم نماز خفتن شده بود ٠ و چند روز در بخارا باشیدم و به ضرورت به طرف نسف با اندوه و بار و قبض عظیم متوجه شدم ٠
لغت نامه دهخدا
نسف. [ ن ِ س َ ] ( ع اِ ) ج ِ نسفة. رجوع به نسفة شود.
نسف. [ ن ُ س َ ] ( ع اِ ) ج ِ نسفة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نسفة شود.
نسف. [ ن ُ س ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نسفة. رجوع به نسفة شود.
نسف. [ ن َ س َ ] ( اِخ ) نخشب : و چون به... که سرحد بخاراست از طرف نسف رسیدم نماز خفتن شده بود. ( انیس الطالبین ص 134 ). و چند روز در بخارا باشیدم و به ضرورت به طرف نسف با اندوه و بار و قبض عظیم متوجه شدم. ( انیس الطالبین ص 130 ). رجوع به نخشب شود.
نسف . [ ن َ ] (ع مص ) از بیخ برکندن بنا را. (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (از آنندراج ). برکندن .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99). برکندن بنا. (دهار) (غیاث اللغات ). برکندن بنا و گیاه . (تاج المصادر بیهقی )(از اقرب الموارد). گویند: نَسَف َ البناءَ و نَسَف َالبعیرُ النبت َ. || برکندن و پراکندن بادخاک را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || کوفتن کوه را و هموار کردن و پرانیدن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دَک ّ. (المنجد) (اقرب الموارد). قال اﷲ تعالی : یسألونک عن الجبال فقل ینسفها ربی نسفاً. فیذرها قاعاً صفصفاً. (قرآن 105/20-106). || باد بردادن خرمن و جز آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از زوزنی ). بر باد دادن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99). بر باد دادن دانه را تا از خاک و کاه جدا گردد. (از ناظم الاطباء). || غربال کردن . (از المنجد). || گزیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). نسوف . (المنجد). یا نسوف آثار گزیدگی است . (از اقرب الموارد). || پرو لبریز شدن ظرف . (از المنجد) (از اقرب الموارد).
نسف . [ ن َ س َ ] (اِخ ) نخشب : و چون به ... که سرحد بخاراست از طرف نسف رسیدم نماز خفتن شده بود. (انیس الطالبین ص 134). و چند روز در بخارا باشیدم و به ضرورت به طرف نسف با اندوه و بار و قبض عظیم متوجه شدم . (انیس الطالبین ص 130). رجوع به نخشب شود.
نسف . [ ن ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ نسفة. رجوع به نسفة شود.
نسف . [ ن ُ س َ ] (ع اِ) ج ِ نسفة. (ناظم الاطباء). رجوع به نسفة شود.
فرهنگ عمید
۲. دانه را با غربال بیختن و پاک کردن.
۳. پراکنده ساختن باد خاک را.
دانشنامه اسلامی
معنی نُسِفَتْ: پراکنده شدند (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
معنی یَنسِفُهَا: آن را می پراکند (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
معنی نَسْفاً: پراکندگی وصف ناشدنی - پراکندگی کامل (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
معنی نَنسِفَنَّهُ: حتماً می پاشیم - حتماً پراکنده می کنیم (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
تکرار در قرآن: ۵(بار)
کندن. پراکندن. «نَسَفَ الرّیحُ التُّرابَ: فَرَّقَهُّ وَ ذَرَّهُ» باد خاک را پراکند. «نَسَفَ اِلْبناء نَسْفاً: قَلَعَهُ مَنْ اَصْلِهِ» . آن را ریز ریز کرده سپس بطور کامل در دریا میپراکنیم. * . . آیات در باره ریزریز و پراکنده شدن کوهها در قیامت است که در «جبل» بطور مشروح گفتهایم.