کلمه جو
صفحه اصلی

باکالیجار کوهی

دانشنامه عمومی

باکالیجار کوهی (همچنین: باکالنجار به ضبط بعضی از متون فارسی مانند تاریخ طبرستان و رویان و نسخ تاریخ بیهقی)، از امرای گرگان و طبرستان در دولت آل زیار، در قرن پنجم بود.
http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=297
در متون عربی نام او ابوکالیجار است که در خراسان و مشرق ایران باکالیجار تلفّظ می شده است. در قرن های چهارم و پنجم نام ابوکالیجار در میان امرای دیلمی زیاد دیده می شد. به گفته یوستی، جزء دوم این نام شکل گیلکی کارزار است که در پهلوی کاریچار نوشته و کاریزار خوانده می شده، و ابوکالیجار به همان معنای ابوالهیجا یا ابوالحرب است که از القاب معمول آن عصر بوده است. امّا شکل کالنجار هم شاید به عنوان لهجه ای از کالیجار درست باشد. به گفتة یوستی، «کالنجار» نام قلعه ای در ایالت مولتان هند بوده است که بعدها تِلواره نامیده شد. ابن اثیر او را «ابوکالیجاربن ویهان القوهی» فرمانده سپاه انوشیروان پسر منوچهر پسر قابوس بن وشمگیر زیاری و ناپدری او می خواند.
بیهقی مطالبی دربارهٔ باکالیجار دارد که قسمتی از آن نادرست و قسمتی دیگر درست است. آن قسمت که نادرست است، خبر و آن قسمت که درست است، مضمون نامه هایی است که دربارهٔ باکالیجار به غزنین رسیده بود. قسمت نادرست یا خبر، شایعه ای دروغ بیش نبوده است. بیهقی می گوید: «و هم درین روز (پنجشنبه ربیع الثانی ۴۲۳) خبر رسید که نوشیروان پسر منوچهر به گرگان گذشته شد و گفتند باکالیجار، خالش، با حاجب بزرگ منوچهر ساخته بود او را زهر دادند ـ و این کودک نارسیده بود ـ تا پادشاهی باکالیجار بگیرد». این خبر یا شایعه قطعاً دروغ بوده است، زیرا انوشیروان سالیان دراز پس از آن زنده بوده و سرانجام در ۴۳۳، چنان که ابن اثیر گفته است، باکالیجار را که ناپدریش بوده دستگیر ساخته است. خود بیهقی هم بارها پس از این شایعه به زنده بودن انوشیروان، خصوصاً در لشکرکشی مسعود غزنوی به گرگان و طبرستان در ۴۲۶، تصریح کرده است. پس ممکن نیست در ۴۲۳ درگذشته باشد. دروغ دیگر در این شایعه اینکه باکالیجار را خال یا دایی انوشیروان گفته است؛ و این به تصریح ابن اثیر، که باکالیجار را ناپدری انوشیروان می داند، محال است. امّا قسمت درست، نامه هایی است که از گرگان و طبرستان به غزنین فرستاده شده بود، به این مضمون که «از تبار مرداویز و وُشْمگیر کس نمانده است، نرینه، که مُلک بدو توان داد. اگر خداوند سلطان درین ولایت باکالیجار را بدارد] یعنی در مقام خودش نگاه دارد آشفته و مختلّ شود یعنی هنوز بزرگ نشده است باکالیجار [ از آن ولایت دور مانَد، جبال و آن ناحیت تباه شود».
نسبت «قوهی»، که در نام باکالیجار در الکامل ابن اثیر آمده منسوب به قوه (کوه) یا قُهستان (کوهستان) است و پارچه های سفید بافته را در قهستان قوهی می گفتند (مرتضی زبیدی، ذیل «قاه» یا «اَلقاه»). نسبت قوهی به باکالیجار یا به جهت امارت او در کوههای طبرستان، یا به لحاظ این است که او در حقیقت از کوهستان طبرستان برخاسته است. و چنان که گفته اند، قوهیار هم نام شخص و هم نام محلّی در طبرستان بوده است (سمعانی، ذیل «قوهیاری»). نام پدر او هم به تصریح ابن اثیر ویهان بوده است نه سرخاب که بازورث (فهارس) پنداشته و او را ابوکالیجاربن سرخاب خوانده است. اشتباه بازورث از آنجا ناشی شده که گردیزی گفته است: «باکالیجار... پسر خویش را، و پسر برادر خویش شهروبن سرخاب را به گرگان فرستاد» . مقصود گردیزی این است که نام برادر باکالیجار سرخاب بوده، نه اینکه شهروبن سرخاب برادر باکالیجار بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

باکالیجارکوهی (قرن ۵ق)
از امرای بزرگ آل زیار. پسر وِیْهان ِ کوهی و فرمانروای گرگان و طبرستان بود . به دنبال لشکرکشی مسعود غزنوی به هند و شورش غزها در خراسان ، باکالیجار از پرداخت خراج به غزها خودداری کرد و با علاءالدوله، پسر کاکویه، و فرهاد، پسر مردآویج، علیه مسعود طغیان کرد (۴۲۵ق). او قبل از حملۀ مسعود به گرگان ، همراه بزرگان شهر گریخت و به ناتِل ، کُجور و رویان عقب نشینی کرد (۴۲۶ق). در جنگی که بین مسعود و باکالیجار و امرای محلی روی داد، باکالیجار خواهان صلح شد و مسعود امارت گرگان و طبرستان را بدو داد. پس از این که سلجوقیان به خراسان رسیدند و حاکمیت غزنویان را تهدید کردند، باکالیجار فرصت را غنیمت شمرد و خود را از نفوذ غزنویان خارج ساخت و درصدد استقلال برآمد. پس از مرگ مسعود، انوشیروان، پسر منوچهر بن قابوس، او را برکنار و دستگیر کرد (۴۳۲ق).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باکالیجار کوهی (نیز: باکالنجار به ضبط بعضی از متون فارسی مانند تاریخ طبرستان و رویان و نُسَخ تاریخ بیهقی)، از امرای بزرگ گرگان و طبرستان در دولت آل زیار، در قرن پنجم است.
در متون عربی نام او ابوکالیجار است که در خراسان و مشرق ایران باکالیجار تلفّظ می شده است.در قرن های چهارم و پنجم نام ابوکالیجار در میان امرای دیلمی زیاد دیده می شد.به گفته یوستی، جزء دوم این نام شکل گیلکی کارزار است که در پهلوی کاریچار نوشته و کاریزار خوانده می شده است، و ابوکالیجار به همان معنی ابوالهیجا یا ابوالحرب است که از القاب معمول آن عصر بوده است.
معنای باکالنجار
امّا صورت کالنجار هم شاید به عنوان لهجه ای از کالیجار درست باشد.به گفته یوستی، «کالنجار» نام قلعه ای در ایالت مولتان هند بوده است که بعدها تِلواره نامیده شد.ابن اثیر او را «ابوکالیجار بن ویهان القوهی» فرمانده سپاه انوشیروان پسر منوچهر پسر قابوس بن وشمگیر زیاری و ناپدری او می خواند (کلمه زَوَّجَ اُمَّهُ در ص۴۹۷ آن کتاب درست نیست و آن را باید «زَوْج اُمِّهِ» خواند).
مطالب بیهقی درباره باکالیجار
بیهقی مطالبی درباره باکالیجار دارد که قسمتی از آن نادرست و قسمتی دیگر درست است.
← بخش نادرست مطالب بیهقی
...


کلمات دیگر: