زن که زنان را ختنه کند آنکه ختان زنان کند .
ختانه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( ختانة ) ختانة. [ خ ِ ن َ ] ( ع اِمص ) عمل ختنه کننده. ختنه. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || حرفه ختنه کننده. ( از متن اللغة ). || ( اِ ) آنچه در ختنه ببرند. رجوع به خِتان شود. || آنجایی که در ختنه ببرند. رجوع به ختنه شود.
ختانه. [ خ َت ْ تا ن َ ] ( ع ص ) زن که زنان را ختنه کند. آنکه خِتان زنان کند. مبظّره. ( یادداشت مؤلف ).
ختانه. [ خ َت ْ تا ن َ ] ( ع ص ) زن که زنان را ختنه کند. آنکه خِتان زنان کند. مبظّره. ( یادداشت مؤلف ).
ختانه . [ خ َت ْ تا ن َ ] (ع ص ) زن که زنان را ختنه کند. آنکه خِتان زنان کند. مبظّره . (یادداشت مؤلف ).
ختانة. [ خ ِ ن َ ] (ع اِمص ) عمل ختنه کننده . ختنه . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || حرفه ٔ ختنه کننده . (از متن اللغة). || (اِ) آنچه در ختنه ببرند. رجوع به خِتان شود. || آنجایی که در ختنه ببرند. رجوع به ختنه شود.
کلمات دیگر: