کلمه جو
صفحه اصلی

خثارم

لغت نامه دهخدا

خثارم. [ خ ُ رِ ] ( ع ص ) مرد فال گیرنده از هرچیزی. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). متطیر. ( معجم الوسیط ) ( متن اللغة ): امضی فی ذلک الطریق اذا صدعنه الخثارم. ( معجم الوسیط ). || سطبر لب. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). الغلیظ الشفه. ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ).

خثارم. [ خ ُ رِ ] ( اِخ )نام پدر عمرو بجلی عم کمیت است. ( از منتهی الارب ).

خثارم . [ خ ُ رِ ] (اِخ )نام پدر عمرو بجلی عم کمیت است . (از منتهی الارب ).


خثارم . [ خ ُ رِ ] (ع ص ) مرد فال گیرنده از هرچیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). متطیر. (معجم الوسیط) (متن اللغة): امضی فی ذلک الطریق اذا صدعنه الخثارم . (معجم الوسیط). || سطبر لب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). الغلیظ الشفه . (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (معجم الوسیط).



کلمات دیگر: