دحول . [ دُ ] (ع اِ) ج ِدحل . رجوع به دحل شود.
دحول
لغت نامه دهخدا
دحول. [ دَ ] ( اِخ ) نام آبیست به نجد در دیار بنی عجلان از قیس بن عیلان. ( معجم البلدان ).
دحول. [ دُ ] ( ع اِ ) ج ِدحل . رجوع به دحل شود.
دحول. [ دَ ] ( ع ص ، اِ ) چاهی که کنده شود پس یافته نشود آب آن زیر کنارهای وی پس نیز کنده شودتا چشمه آب بر آید. || چاه فراخ جوانب.( منتهی الارب ). || چاه کژ. ( مهذب الاسماء ). || ناقه که پیش آید شتران را و یکسو شود از آنها. ( منتهی الارب ).
دحول. [ دُ ] ( ع اِ ) ج ِدحل . رجوع به دحل شود.
دحول. [ دَ ] ( ع ص ، اِ ) چاهی که کنده شود پس یافته نشود آب آن زیر کنارهای وی پس نیز کنده شودتا چشمه آب بر آید. || چاه فراخ جوانب.( منتهی الارب ). || چاه کژ. ( مهذب الاسماء ). || ناقه که پیش آید شتران را و یکسو شود از آنها. ( منتهی الارب ).
دحول . [ دَ ] (اِخ ) نام آبیست به نجد در دیار بنی عجلان از قیس بن عیلان . (معجم البلدان ).
دحول . [ دَ ] (ع ص ، اِ) چاهی که کنده شود پس یافته نشود آب آن زیر کنارهای وی پس نیز کنده شودتا چشمه ٔ آب بر آید. || چاه فراخ جوانب .(منتهی الارب ). || چاه کژ. (مهذب الاسماء). || ناقه که پیش آید شتران را و یکسو شود از آنها. (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: