کلمه جو
صفحه اصلی

حرص نمودن

فرهنگ فارسی

حرص زدن

لغت نامه دهخدا

حرص نمودن. [ ح ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) حریصی نمودن. حرص زدن : چندان حرص نمود که مر او را ارسلان خان فروگرفت و چنان برادرزاده محتشم را بکشت. ( تاریخ بیهقی ص 197 ).


کلمات دیگر: