کلمه جو
صفحه اصلی

زعبله

لغت نامه دهخدا

( زعبلة ) زعبلة. [ زَ ب َ ل َ ] ( ع مص ) عطای نیکو و خوب دادن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || فربه شدن بدن و باریک گردیدن گردن کسی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده بعد شود.

زعبلة. [ زَ ب َ ل َ ] ( ع ص ) آنکه بدن وی فربه و گردن او باریک شود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به ماده قبل و زعبل شود.

زعبلة. [ زَ ب َ ل َ ] (ع ص ) آنکه بدن وی فربه و گردن او باریک شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ قبل و زعبل شود.


زعبلة. [ زَ ب َ ل َ ] (ع مص ) عطای نیکو و خوب دادن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فربه شدن بدن و باریک گردیدن گردن کسی . (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ بعد شود.



کلمات دیگر: