شهریست بیمن و اهل آن نخستین کسانی بودند که از عنسی پیروی کردند
حرده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( حردة ) حردة. [ ح َ رَ دَ ] ( ع اِمص ) حَرَد. بیماریی است در دست و پای شتر، یا خشک شدن اعصاب دستهای او بواسطه زانوبند که گاه رفتن دست بر زمین کوبد.
حردة. [ ح َ / ح ِ دَ ] ( اِخ ) شهری است به یمن و اهل آن نخستین کسان بودند که از عنسی پیروی کردند. ( معجم البلدان ). شهری است بر ساحل دریای یمن. ( منتهی الارب ).
حردة. [ ح َ / ح ِ دَ ] ( اِخ ) شهری است به یمن و اهل آن نخستین کسان بودند که از عنسی پیروی کردند. ( معجم البلدان ). شهری است بر ساحل دریای یمن. ( منتهی الارب ).
حردة. [ ح َ / ح ِ دَ ] (اِخ ) شهری است به یمن و اهل آن نخستین کسان بودند که از عنسی پیروی کردند. (معجم البلدان ). شهری است بر ساحل دریای یمن . (منتهی الارب ).
حردة. [ ح َ رَ دَ ] (ع اِمص ) حَرَد. بیماریی است در دست و پای شتر، یا خشک شدن اعصاب دستهای او بواسطه ٔ زانوبند که گاه رفتن دست بر زمین کوبد.
کلمات دیگر: