خاکشی که آنرا بزرالخمخم خوانند گرم و تر است و با نبات اگر بخورند بدن را فربه کند .
خبیده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خبیده. [خ َ دَ / دِ ] ( ن مف ) خفه شده. گلوفشرده. ( از برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( ناظم الاطباء ).
خبیده. [ خ ُ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) خاکشی که آنرا بزرالخمخم خوانند گرم و تر است و با نبات اگر بخورند بدن را فربه کند. ( از برهان قاطع ). صاحب انجمن آرای ناصری می گوید: من این معنی را برای خبیده در فرهنگها نیافتم.
خبیده. [ خ ُ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) خاکشی که آنرا بزرالخمخم خوانند گرم و تر است و با نبات اگر بخورند بدن را فربه کند. ( از برهان قاطع ). صاحب انجمن آرای ناصری می گوید: من این معنی را برای خبیده در فرهنگها نیافتم.
خبیده . [ خ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خاکشی که آنرا بزرالخمخم خوانند گرم و تر است و با نبات اگر بخورند بدن را فربه کند. (از برهان قاطع). صاحب انجمن آرای ناصری می گوید: من این معنی را برای خبیده در فرهنگها نیافتم .
خبیده . [خ َ دَ / دِ ] (ن مف ) خفه شده . گلوفشرده . (از برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: