کلمه جو
صفحه اصلی

حرزم

فرهنگ فارسی

نامی از نامهای مردان عرب

لغت نامه دهخدا

حرزم . [ ح َ زَ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب ، از جمله پدر اغلب کلبی شاعر. (منتهی الارب ).


حرزم. [ ح َ زَ ] ( اِخ ) قصبه کوچکی است به جزیره ای میان ماردین و دُنیسر از اعمال جزیره و بیشتر مردم آن ارامنه هستند. ( معجم البلدان ).

حرزم. [ ح َ زَ ] ( اِخ ) کوهی است. ( منتهی الارب ).

حرزم. [ ح َ زَ ] ( اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب ، از جمله پدر اغلب کلبی شاعر. ( منتهی الارب ).

حرزم . [ ح َ زَ ] (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است به جزیره ای میان ماردین و دُنیسر از اعمال جزیره و بیشتر مردم آن ارامنه هستند. (معجم البلدان ).


حرزم . [ ح َ زَ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: