کلمه جو
صفحه اصلی

ختوع

لغت نامه دهخدا

ختوع. [ خ ُ ]( ع مص ) رهبری در تاریکی شب کردن و بسوی مقصدی روان شدن. خَتع. ( از متن اللغة ) ( تاج المصادر بیهقی ). || هجوم کردن. ( از متن اللغة ). این مصدر در این معنی با کلمه «علی »متعدی میشود. منه : ختع علیهم ختوعاً: هجم علیهم. || رفتن. روان شدن. در این معنی این مصدر با کلمه «فی » می آید، منه : ختع فی الارض ختوعا؛ ذهب و انطلق فی الارض. || فرار کردن. هزیمت کردن. || از بین رفتن : ختع السراب ختوعاً؛ ای «اضمحل ». || سرعت ورزیدن. تعجیل کردن : ختع فلان ختوعاً؛ ای اسرع. || شتر فحل در عقب شتر ماده روان شدن. ( از متن اللغة ) || لنگانه گام برداشتن : ختعت الضبع ختوعاً.

ختوع. [ خ َ ] ( ع ص ) راهبر دانا در رهبری. ( از منتهی الارب ). || فرار کننده. هارب. ( از متن اللغة ).

ختوع . [ خ َ ] (ع ص ) راهبر دانا در رهبری . (از منتهی الارب ). || فرار کننده . هارب . (از متن اللغة).


ختوع . [ خ ُ ](ع مص ) رهبری در تاریکی شب کردن و بسوی مقصدی روان شدن . خَتع. (از متن اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). || هجوم کردن . (از متن اللغة). این مصدر در این معنی با کلمه «علی »متعدی میشود. منه : ختع علیهم ختوعاً: هجم علیهم . || رفتن . روان شدن . در این معنی این مصدر با کلمه ٔ «فی » می آید، منه : ختع فی الارض ختوعا؛ ذهب و انطلق فی الارض . || فرار کردن . هزیمت کردن . || از بین رفتن : ختع السراب ختوعاً؛ ای «اضمحل ». || سرعت ورزیدن . تعجیل کردن : ختع فلان ختوعاً؛ ای اسرع . || شتر فحل در عقب شتر ماده روان شدن . (از متن اللغة) || لنگانه گام برداشتن : ختعت الضبع ختوعاً.



کلمات دیگر: