حرز امان. [ ح ِ زِ اَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تعویذی که برای مقابلت با دشمن بر خویش می بستند :
خصم ار بزرجمهری یا مزدکی کند
تأیید میر باد که حرز امان ماست.
از نوزده زبانیه حرز امان شده.
روح بر حرز امان خواهم فشاند.
خصم ار بزرجمهری یا مزدکی کند
تأیید میر باد که حرز امان ماست.
خاقانی.
ای اعتقاد نه زن و ده یار مصطفات از نوزده زبانیه حرز امان شده.
خاقانی.
ملک را حرز امان از رای اوست روح بر حرز امان خواهم فشاند.
خاقانی.