کلمه جو
صفحه اصلی

رحبی

لغت نامه دهخدا

رحبی. [ رُ با ] ( ع اِ ) پهن ترین استخوانهای سینه و پهلو. || داغی در پهلوی شتر. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جای زدن قلب. ( ناظم الاطباء ).

رحبی. [ رَ ح َ بی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به صحرای وسیع. ج ، رَحَبَة. ( ناظم الاطباء ). منسوب است به رحبة که موضعی است در بادیه. ( منتهی الارب ).

رحبی . [ رَ ح َ بی ی ] (ص نسبی ) منسوب به صحرای وسیع. ج ، رَحَبَة. (ناظم الاطباء). منسوب است به رحبة که موضعی است در بادیه . (منتهی الارب ).


رحبی . [ رُ با ] (ع اِ) پهن ترین استخوانهای سینه و پهلو. || داغی در پهلوی شتر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای زدن قلب . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: