کلمه جو
صفحه اصلی

رحوب

لغت نامه دهخدا

رحوب. [ رَ ] ( اِخ ) ( به معنی مکان وسیع ) مکان آخرین که جاسوسان بدانجا رسیدند. ( از قاموس کتاب مقدس ).

رحوب. [ رَ ] ( اِخ ) پدر عزیز شهریار صوبه بود. ( قاموس کتاب مقدس ).

رحوب. [ رَ ] ( اِخ ) شخصی لاوی که عهدنامه را مهر کرد. ( قاموس کتاب مقدس ).

رحوب. [ رَ ] ( اِخ ) شهری که در حصه سبط اشیر درآمد. ( قاموس کتاب مقدس ).

رحوب. [ رَ ] ( اِخ ) شهر دیگری که به بنی اشیر و بنی جرشون منسوب شد. ( قاموس کتاب مقدس ).

رحوب . [ رَ ] (اِخ ) (به معنی مکان وسیع) مکان آخرین که جاسوسان بدانجا رسیدند. (از قاموس کتاب مقدس ).


رحوب . [ رَ ] (اِخ ) پدر عزیز شهریار صوبه بود. (قاموس کتاب مقدس ).


رحوب . [ رَ ] (اِخ ) شخصی لاوی که عهدنامه را مهر کرد. (قاموس کتاب مقدس ).


رحوب . [ رَ ] (اِخ ) شهر دیگری که به بنی اشیر و بنی جرشون منسوب شد. (قاموس کتاب مقدس ).


رحوب . [ رَ ] (اِخ ) شهری که در حصه ٔ سبط اشیر درآمد. (قاموس کتاب مقدس ).



کلمات دیگر: