ابو الحسن علی بن حسین اوراست احاسن المحاسن .
رخجی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رخجی . [ رُخ ْ خ َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن حسین . او راست : احاسن المحاسن ، چ 1301 هَ . ق . (از معجم المطبوعات ج 1).
رخجی . [ رُخ ْ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب است به رخجیة که قریه ای است در نزدیکی بغداد. (از انساب سمعانی ).
رخجی. [ رُخ ْ خ َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به رخجیة که قریه ای است در نزدیکی بغداد. ( از انساب سمعانی ).
رخجی. [ رُخ ْ خ َ ] ( اِخ ) ابوالحسن علی بن حسین. او راست : احاسن المحاسن ، چ 1301 هَ. ق. ( از معجم المطبوعات ج 1 ).
رخجی. [ رُخ ْ خ َ ] ( اِخ ) ابوالحسن علی بن حسین. او راست : احاسن المحاسن ، چ 1301 هَ. ق. ( از معجم المطبوعات ج 1 ).
کلمات دیگر: