کلمه جو
صفحه اصلی

پالیده

فارسی به انگلیسی

excretion, fine, refined


فرهنگ فارسی

در فرایند پالایش با حلاّل، آن بخش از مخلوط مایعِ آموده (treated) که نامحلول باقی می‌ماند و با حلاّل جدا نمی‌شود


فرهنگ معین

(دِ ) (ص مف . ) صاف شده ، خالص شده .

لغت نامه دهخدا

پالیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) صاف شده و صاف کرده و خلاصه. زر پالیده ؛ زر خلاص. || افزوده. ( برهان ). شاید صورتی یا تصحیفی از بالیده. || جستجو کرده. تفحص کرده. ( برهان ).

فرهنگ عمید

۱. صافی کرده، صافی شده.
۲. کاویده، جستجوشده.

فرهنگستان زبان و ادب

{raffinate, good oil} [مهندسى شیمى] در فرایند پالایش با حلاّل، آن بخش از مخلوط مایعِ آموده (treated ) که نامحلول باقی می ماند و با حلاّل جدا نمی شود


کلمات دیگر: