دریارو
فارسی به انگلیسی
seagoing
مترادف و متضاد
محکم برای دریا، اماده دریا، دریارو
فرهنگ فارسی
رونده در دریا . سفر کننده در دریا .
لغت نامه دهخدا
دریارو. [ دَرْ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) دریاگرفتگی. دریارونده. رونده در دریا. آنکه در دریا رود. دریاگذار. دریاپیما. از عالم ( از قبیل ) آتش رو و موکب رو. ( آنندراج ). سفرکننده در دریا. ( ناظم الاطباء ). دریانورد :
کله خود دریاروان چون حباب
بر آراسته خود همه روی آب.
کله خود دریاروان چون حباب
بر آراسته خود همه روی آب.
ملاعبداﷲهاتفی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: