مترادف اندکی : پشیزی، قدری، قلیلی، کمی
اندکی
مترادف اندکی : پشیزی، قدری، قلیلی، کمی
فارسی به انگلیسی
few, fractionally, modicum, paucity, ray, scarcely, slightly, thought, touch
فارسی به عربی
بعض , لفترة قصیرة , لمسة , نصف الطریق
مترادف و متضاد
پشیزی، قدری، قلیلی، کمی
اندکی، تکه، قطعه، ضربت مختصر
اندکی
ریز، اندکی، لحظه ای
تقریبا، اندکی، تاحدی، قدری، چندین، چندی، چندتا، تعدادی، کم و بیش
یک چندی، اندکی
اندکی، کمی، قدری
فرهنگ فارسی
کمی مقابل بسیاری .
لغت نامه دهخدا
اندکی. [ اَ دَ ] ( حامص ) قلیلی و کمی و کمیابی و نادری. ( ناظم الاطباء ). نقصان. قلت. ( یادداشت مؤلف ) :
بدان اندکی سال و چندین خرد
که گفتی روانش خرد پرورد.
باوجود کف راد تو آید گه عطا
بسیاری سخاوت حاتم به اندکی.
زان خنده غافلان زند صبح.
بدان اندکی سال و چندین خرد
که گفتی روانش خرد پرورد.
فردوسی.
مردی هزار و چهارصد بطلب عروس فرستادم هیچکس بازنیامد و لشکر ما با اندکی افتاد. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). و اندکی ( اندکی نفث ) نشان از خامی باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). نخست از اندکی آغاز کنند و بتدریج میفزایند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).باوجود کف راد تو آید گه عطا
بسیاری سخاوت حاتم به اندکی.
سوزنی.
بس بی خبر است زاندکی عمرزان خنده غافلان زند صبح.
خاقانی.
دانشنامه عمومی
کمی.
پیشنهاد کاربران
لختی
مختصری
کم
اندکی : کمی صبر
یک خرده، قدری
چیزکی
کلمات دیگر: