افسار کردن
فارسی به انگلیسی
to bridle
tether
فارسی به عربی
زمام
مترادف و متضاد
از عهده برامدن، بعهده گرفتن، نگاه داشتن، افسار کردن، گلاویز شدن با، دارای اسباب و لوازم کردن
افسار کردن
مانع شدن، راندن، افسار کردن، لجام زدن
افسار کردن
بستن، نرده کشیدن، اعتصاب کردن، افسار کردن، مراقبت کردن، جلو کسی راه رفتن یا ایستادن
فرهنگ فارسی
مهار کردن افسار زدن
لغت نامه دهخدا
افسار کردن. [ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مهار کردن. افسار زدن. || کنایه از جلوگیری کردن از افسار گسیختگی و لاابالی گری.
پیشنهاد کاربران
دهنه گرفتن
کلمات دیگر: