کلمه جو
صفحه اصلی

افشانده

فارسی به انگلیسی

scattered, sown, winnowed, diffuse, diffusive

scattered, sown


diffuse, diffusive


فارسی به عربی

مستفیض

مترادف و متضاد

besprent (صفت)
پاشیده، ریخته، افشانده

sprayed (صفت)
افشانده

diffuse (صفت)
افشانده، منتشر شده

فرهنگ فارسی

( اسم ) پاشیده پراکنده کرده .

لغت نامه دهخدا

افشانده. [ اَ دَ / دِ ] ( ن مف )پاشیده. پراکنده. ریخته. ( ناظم الاطباء ). پراکنده. منتشرشده. ریخته. لرزان شده. و رجوع به افشاندن شود.

فرهنگ عمید

پراکنده، پریشان.


کلمات دیگر: