چروک شدن، درهم کشیدن، چروک کردن
درهم کشیدن
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
جمع کردن ترنجیدن و متقلص کردن
لغت نامه دهخدا
درهم کشیدن. [ دَ هََ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) جمع کردن. ترنجیدن و متقلص کردن. ( ناظم الاطباء ). چنانچه عفصی دهان را، یا خشمگینی ابروان را. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). تشنیج. تقبیض.
- روی درهم کشیدن ؛ روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. ( ناظم الاطباء ). با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- روی درهم کشیدن ؛ روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. ( ناظم الاطباء ). با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
پیشنهاد کاربران
ترنجیدن
کلمات دیگر: