سوز و گداز
فارسی به انگلیسی
glow
مترادف و متضاد
سوزوگداز، تب عشق، شعله ور شدن
فرهنگ فارسی
سوزنده و گدازنده نام آهنگی است و این همان شیرین و فرهاد است
لغت نامه دهخدا
سوز و گداز. [ زُ گ ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) سوزنده و گدازنده. ( ناظم الاطباء ). || سوختن و گداختن. التهاب و سوزش. رنج و عذاب :
بسی پادشاهان گردن فراز
که رفتند از اینجا بسوز و گداز.
بی روی تو در سوز و گداز است چه گویم.
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است.
در میکده زآن کم نشود سوز و گدازم.
بسی پادشاهان گردن فراز
که رفتند از اینجا بسوز و گداز.
فردوسی.
چون شمعسحرگاه دل سوخته هر شب بی روی تو در سوز و گداز است چه گویم.
عطار.
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین از شمع بپرسید که در سوز و گداز است.
حافظ.
چون نیست نماز من آلوده نمازی در میکده زآن کم نشود سوز و گدازم.
حافظ.
|| ( اِ مرکب ) نام آهنگی است و این همان شیرین و فرهاد است. ( یادداشت بخط مؤلف ).پیشنهاد کاربران
تب و تاب
کلمات دیگر: