خاطرات اسب سیاه محصول مشترک ایران و ترکیه، دومین ساختهٔ بلند شهرام علیدی فیلمساز کُرد ایرانی ست. دو خط موازی در کنار سوژه های فرعی، داستان فیلم را شاعرانه و با قرائت سوررئالیستی و بعضاً واقعی، روایت می کنند. از یک سو چند جوان برای آموزش زبان مادری به مثابه هویت انسان تلاش می کنند که با ممانعت دولت ترکیه مواجه می شوند و از سوی دیگر اسب سیاه، خاطرات دوستی با انسان را به یاد می آورد و در واقعیت انسان را تحلیل و روایت می کند و… در کنار این دو مسئله، کارگردان خاطرات اسب سیاه نقاط کانونی دیگری خلق می کند که گاهی تمرکز روی همه آن ها سخت می شود. شاید به همین دلیل علیدی مدعی است که در فیلم، تجربه ای جدید و مدرن از سینما ارائه می شود. او در این فیلم به مدد اسطوره های بومی و دخالت دادن ایده های تخیلی، شاهکار هنری خیام و کیهان کلهر و کامکارها و تارا جاف را به عاریت گرفته تا با نگاهی نو به رابطه اسب و انسان بپردازد. بعد از زمزمه با باد، این دومین ساخته بلند این هنرمند جوان سنندجی است که اکران عمومی آن در آذرماه ۱۳۹۵ در قالب مجموعه هنر و تجربه با حضور کارگردان در زادگاهش آغاز شد.
براک توزوناتاک
دیمن زندی
شنای آیدین
ویلدان آتاسور
عزیز کاپکورت
بیلال بولوت
مریم بوبانی
تارا جاف
شوال سام
«گروهی از جوانان می کوشند زبان کُردی را در کردستان ترکیه آموزش دهند. بخشی از کار این گروه چاپ و توزیع مخفیانه کتاب های آموزش زبان کردی برای مدارس زیرزمینی است. آسکه یکی از دختران گروه در حین مأموریت کشته می شود. دوستان او تصمیم می گیرند وصیت های او را به جا بیاورند. آسکه که با یک اسب سیاه بزرگ شده و دلبستگی زیادی به او داشته است حالا در جایی دورافتاده، میان کوه های آناتولی برای همیشه خوابیده است. دوستان آسکه در تلاش هستند تا محل دفن او را مخفی نگه دارند اما ورود اسب، به حوادث دور از انتظاری می انجامد.»
فیلم «خاطرات اسب سیاه» با درهم شکستن شکل روایت های معمول، از تروما و زخمی می گوید که یک ملت در دوره های مختلف تجربه کرده و برای بازگویی آن به ناچار توالی زمانی درهم ریخته و کلام کارایی خود را از دست داده و ما در فیلم با کمترین دیالوگ روبه روییم، به همین دلیل جنگ کوبانی با دوره ممنوعیت تدریس زبان کردی در فیلم ظاهراً هم زمان می شوند-، در واقع کارگردان به شکل تلمیحی قصد بیان امری امکان ناپذیر را دارد؛ امری که زبان را از ساحت خود ساقط و تصاویری تودرتو و ازهم گسیخته را جایگزین آن کرده است. ازهمین رو نویسنده با استناد به ادبیات شفاهی و اعتقادات مردم کرد (تصویر پادشاه مارها، اشاره به روایت درویش عبدو و…) عنصری بینامتنی و نشانه شناسانه را وارد روایت می کند.مخاطب در فیلم «خاطرات اسب سیاه» خاطره را در موجودی غیرخاطره مند (اسب و یک مرده) می بیند. این همان اسب و ئاسکه (صاحب اسب) که هر دو شاهد و حامل خاطره فاجعه هستند، نماد ماندگاری فاجعه و عدم روایت آن هستند. این دو موجود غیرخاطره مند به شکلی موازی ایماژ فاجعه را حمل می کنند، در فیلم، روایت کننده داستان درویش عبدو، بعد از گفتن فقط چند سطر از داستان به پشت پرده و کنار اسب می رود که داستانی طولانی از عشق و مبارزه را تعریف کند.
براک توزوناتاک
دیمن زندی
شنای آیدین
ویلدان آتاسور
عزیز کاپکورت
بیلال بولوت
مریم بوبانی
تارا جاف
شوال سام
«گروهی از جوانان می کوشند زبان کُردی را در کردستان ترکیه آموزش دهند. بخشی از کار این گروه چاپ و توزیع مخفیانه کتاب های آموزش زبان کردی برای مدارس زیرزمینی است. آسکه یکی از دختران گروه در حین مأموریت کشته می شود. دوستان او تصمیم می گیرند وصیت های او را به جا بیاورند. آسکه که با یک اسب سیاه بزرگ شده و دلبستگی زیادی به او داشته است حالا در جایی دورافتاده، میان کوه های آناتولی برای همیشه خوابیده است. دوستان آسکه در تلاش هستند تا محل دفن او را مخفی نگه دارند اما ورود اسب، به حوادث دور از انتظاری می انجامد.»
فیلم «خاطرات اسب سیاه» با درهم شکستن شکل روایت های معمول، از تروما و زخمی می گوید که یک ملت در دوره های مختلف تجربه کرده و برای بازگویی آن به ناچار توالی زمانی درهم ریخته و کلام کارایی خود را از دست داده و ما در فیلم با کمترین دیالوگ روبه روییم، به همین دلیل جنگ کوبانی با دوره ممنوعیت تدریس زبان کردی در فیلم ظاهراً هم زمان می شوند-، در واقع کارگردان به شکل تلمیحی قصد بیان امری امکان ناپذیر را دارد؛ امری که زبان را از ساحت خود ساقط و تصاویری تودرتو و ازهم گسیخته را جایگزین آن کرده است. ازهمین رو نویسنده با استناد به ادبیات شفاهی و اعتقادات مردم کرد (تصویر پادشاه مارها، اشاره به روایت درویش عبدو و…) عنصری بینامتنی و نشانه شناسانه را وارد روایت می کند.مخاطب در فیلم «خاطرات اسب سیاه» خاطره را در موجودی غیرخاطره مند (اسب و یک مرده) می بیند. این همان اسب و ئاسکه (صاحب اسب) که هر دو شاهد و حامل خاطره فاجعه هستند، نماد ماندگاری فاجعه و عدم روایت آن هستند. این دو موجود غیرخاطره مند به شکلی موازی ایماژ فاجعه را حمل می کنند، در فیلم، روایت کننده داستان درویش عبدو، بعد از گفتن فقط چند سطر از داستان به پشت پرده و کنار اسب می رود که داستانی طولانی از عشق و مبارزه را تعریف کند.
wiki: خاطرات اسب سیاه