کلمه جو
صفحه اصلی

فبی

لغت نامه دهخدا

فبی. [ف ُب ْ بی ] ( ص نسبی ) منسوب به فب. رجوع به فب شود.

فبی. [ ف ُب ْ بی ]( اِخ ) سعدان بن بشر. ( سمعانی ). رجوع به سعدان شود.

فبی . [ ف ُب ْ بی ](اِخ ) سعدان بن بشر. (سمعانی ). رجوع به سعدان شود.


فبی . [ف ُب ْ بی ] (ص نسبی ) منسوب به فب . رجوع به فب شود.



کلمات دیگر: