غذمة. [ غ َ م َ ] (ع اِ)سخن . یقال : ماسمعت غذمة؛ ای کلمة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) رسیدن واقعه و حادثه ٔ دشوار را. (منتهی الارب ). غذیمة. (اقرب الموارد).
غذمه
لغت نامه دهخدا
غذمة. [ غ َ م َ ] ( ع اِ )سخن. یقال : ماسمعت غذمة؛ ای کلمة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( مص ) رسیدن واقعه و حادثه دشوار را. ( منتهی الارب ). غذیمة. ( اقرب الموارد ).
غذمة. [ غ َ ذَ م َ ] ( ع اِ ) شیر بسیار. ( منتهی الارب ). الشی الکثیر من اللبن. ج ، غَذَم. ( اقرب الموارد ).
غذمة. [ غ َ ذَ م َ ] (ع اِ) شیر بسیار. (منتهی الارب ). الشی ٔ الکثیر من اللبن . ج ، غَذَم . (اقرب الموارد).
غذمة. [ غ ُ م َ ] (ع اِ) سخت تیرگی . (منتهی الارب ). غبرة کدرة. ج ، غُذَم . (اقرب الموارد). الغذمة کالغثمة و هو اغذم اکدر اغبر. (تاج العروس ). || پاره ای از مال . ج ، غُذَم . (اقرب الموارد). پاره ای از شتران . (منتهی الارب ). در کتب لغت غذمة معنی به طور مطلق نیامده ؛ صاحب اقرب الموارد «القطعة من المال » معنی کرده است . بنابراین چنین بنظر میرسد که صاحب منتهی الارب آن را به معنی اخص ؛ یعنی مال به معنی چارپایان آورده است . || شیر بسیار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غَذَمَة.(اقرب الموارد). ج ، غُذَم . (اقرب الموارد). || حادثه ای سخت . یقال : وقعوا فی غذمة من الارض ؛ یعنی در حادثه ٔ سخت افتادند. (منتهی الارب ). الواقعة المنکرة. (اقرب الموارد).