رضاک شباب لایلیه مشوب
و سخطک داء لیس منه طبیب
کانک من کل النفوس مرکب
فانت الی کل النفوس حبیب .
#
تخیر اذا ما کنت فی الامر مرسلا
فمبلغ آراء الرجال عقولها
و رو و فکر فی الکتاب فانما
باطراف اقلام الرجال عفولها.
و از ابومحمد حسن بن عسکر صوفی واسطی نقل است که بر روی سکوئی در باب ابرز بغداد برای تفرج نشسته بودم پس سه تن از زنان نیز آمده و پهلوی من نشستند آنگاه این شعر تنوخی را خواندم :
و راح من الشمس مخلوقه
بدت لک فی قدح من نهار
هواء و لکنه جامد
و ماء و لکنه غیر جار
کان المدیر لها بالیمین
اذا مال للسقی او بالیسار
تدرع ثوباً من الیاسمین
له فرد کم من الجلنار.
یکی از ایشان گفت بقیه ٔ این شعر را میدانی ؟ گفتم نه گفت اگر کسی بگوید صله اش چه میدهی گفتم چیزی ندارم لکن دهانش را میبوسم پس آن زن اشعار را خواند و شعرهای دیگر دنباله ٔ آنها را اضافه کرد. من آن ابیات را از آن زن گرفته و حفظ کردم و سپس به شوخی گفتم کی عمل بوعده خواهد شد؟ از کتابهای اوست : 1- کتاب العروض . 2- کتاب علم القوافی . وی روز سه شنبه هفتم ربیع الاول سال 342 هَ . ق . یا 343 هَ . ق . در 64 سالگی در بصره وفات یافت و وزیر اعظم ابومحمد مهلبی بروی نماز خواند و 50هزار درهم دیون او را برای قدردانی از علم و عالم ادانمود. (ابن خلکان ج 14 ص 162) (قاموس الاعلام ج 3 ص 1675)(فوائد البهیة) (لغات تاریخیه و جغرافیه ج 5 ص 245) (ریحانة الادب ج 1 ص 225).