کلمه جو
صفحه اصلی

ضیک

لغت نامه دهخدا

ضیک. [ ض َ ] ( ع مص ) گشاده و متفرق انداختن شتر پای خود را از سختی گرما و قادرنبودن بفراهم آوردن ران خود را بر پستان. || خشم گرفتن بر کسی و خشمناک شدن. ( منتهی الارب ).

ضیک. [ ض ُی ْ ی َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ضائک. ( منتهی الارب ).

ضیک . [ ض َ ] (ع مص ) گشاده و متفرق انداختن شتر پای خود را از سختی گرما و قادرنبودن بفراهم آوردن ران خود را بر پستان . || خشم گرفتن بر کسی و خشمناک شدن . (منتهی الارب ).


ضیک . [ ض ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضائک . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: