کلمه جو
صفحه اصلی

عتعت

لغت نامه دهخدا

عتعت . [ ع ُ ع ُ ] (ع ص ، اِ) رجوع به عَتعَت شود به همه ٔ معانی آن .


عتعت. [ ع َ ع َ ] ( ع اِ ) بزغاله نر. ( اقرب الموارد ) || ( ص ) سخت توانا. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). مرد درازبالا تمام اندام. || مرد دراز مضطرب خلقت.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( اِ ) کلمه ای است که بدان بزغاله را خوانند. ( منتهی الارب ).

عتعت. [ ع ُ ع ُ ] ( ع ص ، اِ ) رجوع به عَتعَت شود به همه معانی آن.

عتعت . [ ع َ ع َ ] (ع اِ) بزغاله ٔ نر. (اقرب الموارد) || (ص ) سخت توانا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مرد درازبالا تمام اندام . || مرد دراز مضطرب خلقت .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) کلمه ای است که بدان بزغاله را خوانند. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: