غذمرة. [ غ ُ ذَ م ِ رَ ] ( ع ص ) گیاه آمیخته. ( منتهی الارب ). المختلطة من النبت. ( اقرب الموارد ).
غذمره
لغت نامه دهخدا
غذمرة. [ غ ُ ذَ م ِ رَ ] ( ع ص ) گیاه آمیخته. ( منتهی الارب ). المختلطة من النبت. ( اقرب الموارد ).
غذمرة. [ غ َ م َ رَ ] (ع اِ) خشم و فریاد و اضطراب آواز، وقت خصومت ، یقال : سمعت لفلان غذمرة؛ ای صخباً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، غذامیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). با خود دندیدن . || آمیزش سخن و بانگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اختلاط الکلام و الصیاح . ج ، غذامیر. داد و فریاد. زَجَر. || (مص ) خشم گرفتن . خشمناک شدن . (اقرب الموارد). || نهان داشتن سخن رااز فخر یا از تهدید و غضب و پی در پی آوردن آن را. || جدا کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غذمر الشی َٔ؛ فَرَّقَه . (اقرب الموارد). || آمیختن بعض چیزی به بعض . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غذمر الشی ٔ؛ خلط بعضه ببعض . (اقرب الموارد). || بانگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || به گزاف کار کردن . (منتهی الارب ). || به گزاف فروختن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).غذمر الشی ٔ؛ باعه جزافاً کغذرمه . (اقرب الموارد).
غذمرة. [ غ ُ ذَ م ِ رَ ] (ع ص ) گیاه آمیخته . (منتهی الارب ). المختلطة من النبت . (اقرب الموارد).