ضائس ٠ گیاه پژمرده در خشک شدن در آمده ٠
ضیس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ضیس . [ ض َ ] (ع مص ) خشک شدن گرفتن . (منتهی الارب ).
ضیس . [ ض َی ْ ی ِ ] (ع ص ) ضائس . ضَیس . گیاه پژمریده ٔ در خشک شدن درآمده . (منتهی الارب ).
ضیس. [ ض َ ] ( ع ص ) ضَیِّس. ضائس. گیاه پژمریده در خشک شدن درآمده. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) صابون. ( مهذب الاسماء ). ضیس ( بکسراول )، بعربی اسم صابون است. ( فهرست مخزن الادویه ).
ضیس. [ ض َ ] ( ع مص ) خشک شدن گرفتن. ( منتهی الارب ).
ضیس. [ ض َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) ضائس. ضَیس. گیاه پژمریده در خشک شدن درآمده. ( منتهی الارب ).
ضیس. [ ض َ ] ( ع مص ) خشک شدن گرفتن. ( منتهی الارب ).
ضیس. [ ض َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) ضائس. ضَیس. گیاه پژمریده در خشک شدن درآمده. ( منتهی الارب ).
ضیس . [ ض َ ] (ع ص ) ضَیِّس . ضائس . گیاه پژمریده ٔ در خشک شدن درآمده . (منتهی الارب ). || (اِ) صابون . (مهذب الاسماء). ضیس (بکسراول )، بعربی اسم صابون است . (فهرست مخزن الادویه ).
کلمات دیگر: