کلمه جو
صفحه اصلی

فثیمون

لغت نامه دهخدا

فثیمون. [ ] ( معرب ، اِ ) به یونانی ، لیمو. ( فهرست مخزن الادویه ).

فثیمون. [ ] ( اِخ ) ابن کلاب. رجوع به ابن کلاب شود.

فثیمون . [ ] (اِخ ) ابن کلاب . رجوع به ابن کلاب شود.


فثیمون . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی ، لیمو. (فهرست مخزن الادویه ).



کلمات دیگر: