کلمه جو
صفحه اصلی

عترس

لغت نامه دهخدا

عترس. [ ع َ رَ ] ( ع ص ) مردی استوارخلقت گرداندام. تن دار سطبر بندهای اعضا. ( منتهی الارب ). الحادر الغلیظ الخلق العظیم الجسیم العبل المفاصل من الناس. ( اقرب الموارد ). || سطبر و بزرگ سینه از ستور. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) شیر بیشه. || خروس. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

عترس. [ ع َ ت َرْ رَ ] ( ع ص ، اِ ) عَترس. رجوع به عَترس شود.

عترس . [ ع َ ت َرْ رَ ] (ع ص ، اِ) عَترس . رجوع به عَترس شود.


عترس . [ ع َ رَ ] (ع ص ) مردی استوارخلقت گرداندام . تن دار سطبر بندهای اعضا. (منتهی الارب ). الحادر الغلیظ الخلق العظیم الجسیم العبل المفاصل من الناس . (اقرب الموارد). || سطبر و بزرگ سینه از ستور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) شیر بیشه . || خروس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: